در طول دهه 1980، با فروکش کردن جنگ سرد، هالیوود فرصت یافت بر دشمنان خود در جهان عرب متمرکز گردد. در سال 1981 تضاد با سرهنگ قذافی بر سر وسعت آبهای مرزی لیبی در خلیج صدرا منجر به چند جنگ هوایی محدود شد و سپس به بهانه بمب گذاری در سالن لابله در برلین، ریگان دستور بمباران هوایی لیبی را صادر کرد. این رخداد مصادف بود با نمایش فیلم تا دندان مسلح با بازیگری تامکروز.
هالیوود بزرگ ترین تولید کننده آثار تلویوزیونی و سینمایی در جهان، همواره در آثار خود به حمایت از سیاست های جنگ طلبانه آمریکا پرداخته است و افکار عمومی جهان بویژه آمریکاییان را به این باور که جنگ افروزی آمریکا در جهت اهداف بشردوستانه است،سوق داده است.
هالیوود از زمان روی کار آمدن "ویلسون " رییس جمهوری آمریکا در سال 1917 به تبلیغات جنگ پرداخته است. هالیوود همصدا با رییسجمهور، افکار عمومی آمریکاییان را متقاعد کرد که تصمیم مصیبت بار برای درگیر شدن در جنگ جهانی اول واقعا کار درست و خوبی است. از آن هنگام تعهد هالیوود در ستایش از جنگ به عنوان منافع مالی ایالات متحده، پیامدهای فاجعه آمیزی بر محتوای اخلاقی و هنری فیلمها داشته است.این مقاله به بررسی زد و بندهای پشت پرده در ساخت فیلمها خواهد پرداخت. همچنین مسایلی از قبیل نژادپرستی و پوچگرایی که در تولیدات هالیوود به مخاطبان القاء می شود بررسی خواهد شد.
* وال استریت سیاست های هالیوود را تعیین می کند
اجازه دهید روشن سازم که من هالیوود را بعنوان نیروی خود مختار و مستقلی که سیاست راهبردی خود را تدوین میکند نمیدانم. بر عکس هالیوود بعنوان بازوی تبلیغاتی منتقدان مالی وال استریت عمل میکند؛ زیرا این بانکهای وال استریت و بنگاههای سرمایهگذاری هستند که صاحب استودیوهای فیلم سازی بوده و آنها را کنترل میکنند.
بنابر این وقتی میگوییم هالیوود منظور ما دقیقا وال استریت میباشد امروزه هالیوود با نفوذترین بخش تولید فیلم در جهان است.
در گذشته مکتبهای رقیبی بودند از قبیل مکتب اکسپرسیونیزم آلمان در بین دو جنگ جهانی، مکتب نئورئالیسم ایتالیای پس از جنگ، مکتب نووله واگ فرانسه، فیلمهای کلاسیک کوروساوای ژاپن و بعضی از فیلمهای شوروی اما حوالی 1980فیلمسازان کشورهای دیگر دست از کار کشیدند و شروع به تقلید از ژانرهای هالیوود نمودند که نتیجه آن تنزل و فقر فرهنگی فیلمها بوده است. در این زمان بود که فیلمهای جرج لوکاس جنگ ستارگان و استیون اسپیلبرگ آروارهها و پارک ژوارسیک سینما را به تسخیر خود درآوردند و منتقدان حساس و با هوش این مرحله از تاریخ هالیوود را بعنوان مرحله تباهی آن میدانند.
* پنتاگون برای پیشبرد اهداف خود اداره ویژه ای در هالیوود تاسیس کرده است
نفوذ پنتاگون بر هالیوود مستقیم و مطلقه نیست بلکه به صورت غیرمستقیم و میانجی گرایانه است. به طوریکه نویسندگان و کارگردانان صدیق هالیوود فرصت را مغتنم شمرده و توانستند فیلمهای واقع گرایانه و ضد نظامیگری بسازند مثل فیلم جبهه غرب آرام است. محصول 1930 فیلم جوخه محصول 1987 ساخته الیوراستون.
این قبیل فیلمها باعث شد کار استخدام جوانان در نیروهای مسلح برای پنتاگون سخت شود و همانطور که در دوره جنگ ویتنام اتفاق افتاد تصویب لوایح جنگی با موانعی روبرو شد. برای اجتناب از این دردسرها، وزارت دفاع ایالات متحده اقدام به تاسیس دفتر ارتباطی با هالیوود کرد که رسما دفتر دستیاری ویژه وزارت دفاع در امور سمعی و بصری نام گرفت.
این دفتر در سال 1954 تأسیس شد. در طول چهل سال اول تحت سرپرستی دان باروخ این دفتر توانست صدها فیلمساز را متقاعد کند که برای ارائه چهره موجه از ارتش ایالات متحده، تغییراتی را در فیلمهای خود اعمال کنند. باروخ با کمک فیلم استراب موفق شد از دهه 1990 در بیش از 100 فیلم اعمال نفوذ کند. ممکن است بپرسد دفتر پنتاگون چگونه کارگردانان و نویسندگان را وادار میکند تغییراتی را در کار خود اعمال نمایند؟ آیا از زور استفاده میکند؟ آنان کارگردانان هالیوود را قانع میکردند که در قبال اینکار میتوانند از امکانات فنی نیروهای مسلح استفاده کنند از قبیل دسترسی آزاد و رایگان به سخت افزارهای نظامی و سیستمهای تسلیحاتی کرایه یک فروند هلیکوپتر جنگی برای تیراندازی در صحنهای از یک فیلم، هزینه قابل توجهی در بردارد حال آنکه با کمک پنتاگون این کار را میتوان به طور رایگان انجام داد.
تنها کاری که باید کرد اینست که متن فیلم نامه عوض شود. الیور استون فیلم جوخه را براساس تجربیات شخصی خود در جنگ ویتنام ساخته است و به نظر میرسد که توانسته باشد در مقابل تطمیع پنتاگون مقاومت نماید. استون بعدها درباره پنتاگون گفت: آنها ما را وادار میکنند که برای پول خود را پست کنیم زیرا از ما میخواهند که به افکار عمومی خیانت کنیم.
اداره روابطعمومی ارتش ایالات متحده برای راهنمایی فیلمسازان اقدام به انتشار کتابی کرده است تحت عنوان راهنمای تهیهکنندگان فیلم درباره همکاری ارتش ایالات متحده با صنعت سرگرمی.
* فیلمنامه ها باید مورد تایید پنتاگون قرار بگیرند
در عمل پنتاگون بعضی از قسمتهای فیلمنامه را بر هم زننده معامله و غیرقابل نمایش دانسته و خواستار حذف آنها میگردد. در غیر این صورت استفاده پرمنفعت از تسهیلات پنتاگون و مشاوران فنی آن غیرممکن می شود. بنظر میرسد شمار زیادی از افسران عالیرتبه ارتش قادرند از حق و توی پنتاگون در مورد محتوای فیلمهای هالیوود استفاده کنند. فیل استراب به یکی از فیلم نامه نویس هایش گفته بود باید صفحات 6 و 7 را کاملا حذف کنیم در غیر این صورت نمیتوانیم از ناو هواپیما بر استفاده کنیم.
شایان ذکر است که کار پنتاگون در ارائه کمکهای با ارزش رایگان به جنگ طلبان و عدم ارائه آنها به صلح طلبان بر خلاف قانونی اساسی ایالات متحده و قوانین مدون میباشد. وقتی دولت فقط به عده معدودی آزادی بیان میدهد و آن را از دیگران دریغ میکند، باعث به وجود آمدن سانسور میشود و بنابر این نقض آشکار اصلاحیه اول قانون اساسی میباشد. یکی از مدافعین قدرتمند اعمال غیرقانونی دفتر ارتباطی فیلمسازی پنتاگون، انجمن فیلمسازان آمریکاست که از سال 1966 تا 2004 توسط، دلال معاملات سیاسی یعنی جک والنتی اداره شده است که خود با حمایت رئیس جمهور جانسون در زمان جنگ ویتنام روی کارآمد. نقش والنتی این بود که رابطه مسالمتآمیز بین پنتاگون و هالیوود حفظ شود.
* برخی از فیلم ها مصداق کامل تبلیغ جنگ هستند
هالیوود از این وضع راضی بود و فیلمهای جنگی مورد نظر پنتاگون را درباره ملل مختلف، گروههای قومی و اجتماعات مذهبی تهیه میکرد . و بسیاری از این فیلمها آشکارا جنبه تبلیغاتی دارد. برای مثال سری فیلمهای رمبو 2 و 3 که در آن سیلوستراستالون برای جنگ با کمونیستها به ویژه شوروی ها، ابتدا به ویتنام و سپس به افغانستان فرستاده میشود.
توانایی جنگی فوق انسانی رمبو، بیننده را به یاد سرباز آمریکایی قوی بنیه فیلم گروهبان یورک میاندازد که در سال 1941 ساخته شد.
فیلم سپیده دم سرخ محصول 1984 یکی از اغراق گوییهای ضد شوروی است که در آن رزمندگان جوان چریک در مقابل هجوم شوروی به ایالات متحده مقاومت میکنند.
در طول دهه 1980، با فروکش کردن جنگ سرد، هالیوود فرصت یافت بر دشمنان خود در جهان عرب متمرکز گردد. در سال 1981 تضاد با سرهنگ قذافی بر سر وسعت آبهای مرزی لیبی در خلیج صدرا منجر به چند جنگ هوایی محدود شد و سپس به بهانه بمب گذاری در سالن لابله در برلین، ریگان دستور بمباران هوایی لیبی را صادر کرد. این رخداد مصادف بود با نمایش فیلم تا دندان مسلح با بازیگری تامکروز. گفته میشود تحت تاثیر این فیلم جوانان بسیاری به خدمت خلبانی نیروی دریایی ایالات متحده درآمدند. فیلم شکار اکتبر سرخ محصول 1990 داستان خیالی است که در آن فرمانده زیر دریایی هستهای شوروی میخواهد به ایالات متحده پناهنده شود. با نمایش این فیلم نیز پنتاگون نتایج خوبی در استخدام نیروهای نظامی به دست آورد.
* آمریکا همیشه باید یک دشمن حتی دشمن خیالی داشته باشد
در دهه 1990 تهدید شوروی به طور عمده از بین رفت و جعل تصویر دشمن جدید در دستور کار هالیوود قرار گرفت. بعضیها در هالیوود وظیفه جعل تصویر دشمن کلی را بدون اشاره به گروه یا ملت خاصی پذیرفتند. بهترین ایده حمله موجودات فضایی از سایر کرات به زمین بود. در فیلم «روز استقلال» محصول 1996 یک تمدن غارتگر متشکل از موجودات غولپیکر که هدفشان کشتن و نابود کردن بود در روز چهارم جولای توسط جنگجویان ایالات متحده به رهبری رئیس جمهور شکست میخورند و در نهایت مهاجمین کلا تار و مار شده و از بین میروند. فیلم دیگر از این نوع «سربار کشتی استارشیپ» محصول 1997 است که در آن سوسکهای غولپیکر و دیگر حشرات نفرت انگیز به طرز بیرحمانهای قلع و قمع میشوند. استیون اسپیلبرگ در فیلم «جنگ دنیاها» محصول 2005 مهاجمین فضایی را به صورت آدمخواران و خونخوارانی نشان میدهد که عاقبت توسط موجودات ذرهبینی از پای درمیآیند.
پس از آن برای مدتها معلوم نبود که تصویر دشمن بعدی چه خواهد بود. سرانجام این دشمن نیز اختراع شد. صربهای یوگسلاوی سابق برای این منظور در سال 2001 هالیوود اقدام به ساخت فیلم «پشت خطوط دشمن» نمود که باعث شد روند سربازگیری در نیروی دریایی رو به بهبود رود.
دخالت دولتهای بوش-کلینتون در سومالی که تحت پوشش کمکهای بشردوستانه انجام شد منجر به ظهور فیلم «سقوط شاهین سیاه» در سال 2001 گردید که در نوع خود یک انحطاط فرهنگی به شمار میرفت. در این فیلم سربازان ایالات متحده بدون هدف سیاسی یا نظامی خاصی تنها تحت نام «انجام مأموریت» به کشت و کشتار میپردازند. آنها میبایست کاری را که شروع کردهاند تمامش کنند صرفنظر از اینکه اینکار منتهی به نسل کشی می شود. در این فیلم طرز کار سلاحهای مختلف و جزییات آدم کشی به طرز دیوانهواری بیپرده نشان داده میشود. مشابه آن را در فیلم «نجات سرباز رایان» ساخته استیون اسپیلبرگ میبینیم: در جریان یورش به نرماندی در 1944 به جوخهای از سربازان ایالات متحده دستور میرسد که برای پیدا کردن سربازی که برادرانش همگی در جنگ کشته شدهاند و بنابراین از ادامه خدمت معاف گردیده اقدام کنند. در خلال این جستجو چندین نفر کشته میشوند و آخر سر که سرباز مورد نظر پیدا میشود او از ترک واحد خود امتناع میکند.
عملیات جستجو برای پیدا کردن این سرباز بی ثمر و پوچ بوده اما به قیمت جان بسیاری تمام میشود و در آخر فیلم فقط یک هدف نظامی برآورده می شود و آن دفاع از یک پل است که به طور تصادفی سرراه سربازان قرار میگیرد. تنها وجه سیاسی فیلم آن است که نشان دهد آلمانیها خائن هستند. این فیلم که بیشتر شبیه به بازیهای خشن کامپیوتری است مدتهای مدیدی بر پرده سینما ماند و خشونت را ترویج نمود تا اینکه گردانندگان هالیوود بتوانند دشمنان جدیدی برای به تصویر کشیدن بیابند.
* دشمن جدی آمریکا سر از خاورمیانه در آورد
با نمایش فیلم «قوانین درگیری» محصول 2000 معلوم شد که دشمن جدید در خاورمیانه است. در این فیلم یک کوماندوی ایالات متحده به یمن اعزام میشود تا سفیر ایالات متحده و خانوادهاش را از اسارت تظاهرکنندگان نجات دهد. تظاهرکنندگان به صورت اوباش خشمگین به تصویر درآمدهاند. او دستور قتل عام نظامیان را صادر میکند و بعد به اتهام جنایات جنگی محاکمه میشود.
سپس یک نوار ویدئویی پیدا میشود که نشان میدهد بسیاری از تظاهرکنندگان در حال تیراندازی با سلاحهای خود میباشند اما کاخ سفید این مدرک را از بین میبرد. پیام فیلم روشن است: اول بکش بعدا سؤال کن و اینکه نگذارید «جنگجویان» با اتکا به قوانین کنوانسیون ژنو دستگیر شوند. آیا نیازی هست که عربستان سعودی بیاعتبار شود؟ برای این منظور نیز پنتاگون و هالیوود از قبل مقدمات کار را فراهم نمودهاند. فیلم «پادشاهی» محصول 2007 بر مبنای وقایع برجهای خوبار در دهه 1990 ساخته شد. به گفته یک منتقد در این فیلم که از حمایت دولت افراطی و دست راستی بوش دیک چینی برخوردار است نشان داده میشود که دیپلماسی و مذاکره با سعودیها بی فایده است تصمیم به اقدام نظامی گرفته میشود. پلیس سعودی ناکارآمد، اشکال تراش و گمراه جلوه داده میشود اما ابرمردهای آمریکایی به سرعت غائله را فیصله میدهند و مقصر را به سزای اعمال خود میرسانند.
* شبیه سازی خاورمیانه جدید در محصولات آمریکایی
«سیریانا» محصول 2005 فیلمی است که در آن نقش سازمان سیا مهمتر از پنتاگون است چرا که بر مبنای خاطرات رابرت بائر مأمور سیا ساخته شده است. فیلم به خاورمیانهای اشاره میکند که طبق طرح برناردلوئیس و طرحهای مشابه آن به سرزمین های کوچکی تقسیم گشته است. محل وقوع داستان احتمالا یکی از شیخ نشینهای خلیج فارس است جایی که در آن یک شاهزاده هوادار چین و اصلاحطلب در رقابت با برادر خود که میخواهد خیانت کرده و به غرب بگریزد به رقابت میپردازد.
در این کشور ناامیدی از اصلاحات اقتصادی منجر به تروریسم میشود و خیانت و مداخله اشتباه آمیز ایالات متحده به فاجعه میانجامد و در این میان شاهزاده اصلاحطلب به قتل میرسد. درسی که فیلم به بینندگان خود میدهد این است که خاورمیانه یک هزار توی پیچ در پیچ از نیرنگ و فریب است که در آن هیچ پیشرفتی میسر نیست.
سنت دیرینهای در سینما وجود دارد که دیوانسالاری و غیرمنطقی بودن زندگی نظامیگری را نشان میدهد. فیلم «سرباز خوب» ساخته یاروسلاو هاشک و فیلم «دکتر استرنج لاو» ساخته استنلی کوبریک از آن جمله است. نیازی به توضیح نیست که پنتاگون میانه خوبی با شوخی ندارد و هرگونه طنز را به عنوان خرابکاری تلقی میکند فیلم «مریخ حمله میکند» محصول 1996 مثال خوبی است که در آن سربازان آمریکایی را به صورت گروهکی دلقک بدذات و خطاکار به تصویر میکشد که قادر نیستند مهاجمین غارتگر مریخی را شکست دهند.
برخلاف دیگر فیلمها کره زمین نه توسط پنتاگون بلکه به وسیله یک نوجوان و مادر بزرگش نجات داده میشود آنها درمییابند که یک آواز غربی باعث میشود مغز مریخیها منفجر شود. فیلم دیگری که احتمالا از مساعدت فنی پنتاگون بی نصیب بوده است با نام «هارولد و کومار از گوانتانامو فرار میکنند» محصول 2008 میباشد. در این فیلم کلیشههای دولت بوش دیک چینی در مورد «جنگ گسترده جهانی بر علیه تروریسم» به هجو کشیده میشود.
موضوع دیگری که برای ارتش به صورت تابو مانده احتمال وقوع یک کودتای نظامی در ایالات متحده است. خطری که جان فرانک هایمر در 1964 فیلم «هفت روز در ماه مه» را بر اساس آن ساخت. در فیلم «محاصره»محصول 1998 یک سرلشگر ارتش به اتهام ایجاد بازداشتگاه زندانیان سیاسی همراه با شکنجه و قتل آنها در زمان حکومت نظامی شهر نیویورک محاکمه میشود. سرانجام گروهی از مأمورین اف.بی.ای به سرپرستی دنزل واشنگتن این ژنرال را دستگیر میکنند.
* آمریکا اخیراً چهره خوب و مظلومی از ارتش خود به نمایش گذاشته است
تمایل روزافزون به پوچگرایی در فیلمهای جنگی هالیوود در فیلم «گنجه درد» محصول 2009 به وضوح دیده میشود. در این فیلم جنگ عراق محکوم شده است. میتوان نتیجه گرفت که فقط به علت نفرت عمیق مردم از اقدامات بوش، سینما علاقهای به ماجرای عراق ندارد وگرنه هالیوود هیچگاه به مخالفت اصولی با تجاوز امپریالیستی برنخواسته است. در حقیقت در رژیم اوباما اعتراضهای پرسر و صدای ضدجنگ کاهش یافته است. این فیلم سه سرباز ارتش ایالات متحده را نشان میدهد که کارشان خنثی سازی بمبها، تلههای انفجاری و مواد مفنجره است. این فیلم که شبیه بازهای کامپیوتری است با توجه دقیق به جزییات فنی کار، تجربه هراسناک خنثی کردن یک بمب را به بیننده القا میکند.
اما چرا این سربازان در عراق هستند؟ هدف سیاسی کار آنان چیست؟ یکبار دیگر مثل همیشه جواب اینست آنها مشغول انجام وظیفه هستند. این فیلم قویا به بیننده القا میکند که زندگی انسانی ذاتا عاری از معنی و مفهوم است و فقط با انجام کارهای داوطلبانه است که زندگی معنی پیدا میکند. در این فیلم نیز به روشی جدید و ظرفیت از جنگ طرفداری میشود. معمولا تبلیغات جنگی ایالات متحده به دنبال پوزشخواهی مستقیم است به طوری که آمریکا در مقام برتر قرار دارد همیشه فاتح خواهد بود و شکستهایی که بروز میکند نقائص کوچکی هستند که توسط دشمنان پلید بزرگنمایی میشوند و سرانجام خود سیستم از طریق مکانیسمهای داخلی خود آنها را مرتفع خواهد ساخت.
اما در پوزشخواهی غیرمستقیم که شوپنهاور پیشگام آن بوده و توسط فریدریش نیچه تکامل یافت و نازیها آن را پدیرفتند ترسهای ناشی از جنگ تکذیب نمیشود بلکه از آن به عنوان عناصر ماورالطبیعه ضروری بر شرایط انسانی یاد میشود و حتی در مواقعی آن را موهبتی میدانند که جهان بیهدف را هدفمند میسازد. بعد از سالها جنگ تجاوزکارانه دیگر پوزشخواهی مستقیم و مبتذل قابل دفاع نیست و جای خود را به پوزشخواهی غیرمستقیم داده است. به این ترتیب صرفنظر از اینکه دولت بوش دیک چینی به آمریکا حکومت کند یا رژیم اوباما، ایدئولوژی منحط ایالات متحده بیش از پیش مشخصتر میشود.
* هالیوود وقایع دورغ را به گونه ای تفسیر می کند تا همه مردم به راحتی آن را بپذیرند
تا اینجا ما با مثالهای کمابیش آشکار به بررسی جنگ تبلیغاتی تمام عیار پرداختیم. اما بعضی از تولیدات هالیوود در سطحی عمیقتر و گمراه کنندهتر به بازار عرضه میشود. وقتی شبکه تبلیغاتی سرکش و یاغی ایالات متحده میخواهد به وقایعی از قبیل ترور کندی یا حوادث 11 سپتامبر بپردازد غالبا از نظر روانشناسی توده زمینه را از قبل فراهم میآورد. این کار با انتشار فیلمنامههایی که متن آنها تقریبا مشابه با حوادث واقعی است انجام میشود. بدین ترتیب مردم تفسیر رسانههای گروهی کنترل شده توسط دولت را باور میکنند طبیعی است که دست اندرکاران تهیه این فیلمنامهها نیز از نتیجه کار خود خبر ندارند.
در مرور ترور کندی فرانک سیناترا در فیلم «به ناگهان» محصول 1954 ایده قتل رئیس جمهور رابه دست یک قاتل روانی مطرح کرد. او در فیلم دیگرش به نام «کاندیدای منچوری» محصول 1962 این ایده را مطرح ساخت که با بکارگیری روش کمونیستها در شستوشوی مغزی افراد میتوان آدمهایی را تربیت کرد که به صورت روبات عمل کرده ودر پاسخ به یک پیام از پیش طراحی شده اقدام به قتل نمایند. پس از ترور کندی توسط لیهاروی اسوالد فریب خورده ایده این فیلم در روابط شوروی- کوبا تشدید شد.
* یازده سپتامبر؛ بهانه ای برای تخریب چهره اعراب در جهان
در مورد حوادث 11 سپتامبر این ایده به طور تدریجی و با صبر و حوصله بین افکار عمومی انتشار مییابد مبنی بر اینکه از هواپیماها میتوان به عنوان سلاح استفاده کرد و اینکه آسمان خراشها را میتوان تخریب نمود. قدم مهم در این راه ساخت فیلم «تصمیم اجرایی» محصول 1996 است که در آن یک فروند بوئینگ 747 از شهر آتن یونان به مقصد واشنگتن دی سی به وسیله تروریست عرب ربوده میشود.
آنها خواستار آزادی یکی از همدستان زندانی خود در ایالات متحده هستند. اما این یک داستان پوششی است چون هدف واقعی تروریستها انتشار گاز مهلک اعصاب بر روی شهر واشنگتن دی سی میباشد. در واکنش به این عمل جوخهای از کماندوهای ویژه از یک هواپیما جنگنده F-117 مخفیانه به هواپیماهای بوئینگ انتقال مییابند. این داستان خیالی آشکارا اعراب را به عنوان تروریست معرفی میکند و امکان حمله با گاز اعصاب از طریق قوا را ممکن جلوه میدهد. تصور بر این بود که پنتاگون فقط از دلاوریهای واقعی ارتش ایالات متحده حمایت میکند اما ظاهرا این فیلم استثناء بوده است.
ایده دیگر در مورد 11 سپتامبر فیلم «نیروی هوایی شماره یک» محصول 1997 است که در آن هواپیمای رسمی رئیس جمهور ایالات متحده توسط گروهی تروریست وفادار به ژنرال ایوان راداک دیکتاتور پلید قزاقستان ربوده میشود.
نیروی هوایی ایالات متحده با استفاده از چند هواپیما دست به کار میشوند و رئیس جمهور در یک صحنه خیالی با استفاده از طناب از یک هواپیما به هواپیمای دیگر انتقال یافته و نجات داده میشود. از این فیلم تبلیغاتی برای استخدام جوانان در نیروی هوایی ایالات متحده استفاده فراوان به عمل آمد.
تا سال 1999 با نمایش فیلم «کلوپ جنگی» آماده سازی روانی مردم برای رویارویی با وقایع 11 سپتامبر آغاز شد. در این فیلم فرو ریختن ناگهانی ساختمانهای بلند مرتبه و دفاتر شرکتهای کارت اعتباری به نمایش درآمد. در یکی از صحنههای فیلم تعدادی از ساختمانها با سرعت سقوط آزاد فرو میریزند. طبق اظهارنظر ویکیپدیا فیلمبرداری از صحنه نهایی تخریب ساختمانهای دفاتر شرکتهای کارت اعتباری چهارده ماه به طول انجامید.
* یازده سپتامبر در یک فیلم هالیوودی پیش بینی شده بود
اینک به بررسی فیلم میپردازیم که برای پخش در تلویزیون آماده شده است که در آن حوادث آینده از پیش به مخاطب خبر داده میشود. قسمت اول آنکه «تفنگداران تنها»نام دارد و بین 20 مارس الی 7 آوریل 2000 فیلمبرداری شده برای اولین بار در 4 مارس 2001 از شبکه تلویزیونی فاکس پخش گردید. داستان از این قرار است که یک گروه تروریست و خودگران از درون دولت ایالات متحده در صدد است با دستگاه کنترل از راه دور یک هواپیمای تجاری ربوده شد را به برجهای دوقلوی مرکزی تجارت جهانی در شهر نیویورک بکوبد. دستگاه کنترل از راه دور با وسیلهای شبیه به آنچه در سیستم هاوک برای به پرواز دراوردن هواپیماهای بدون سرنشین به کار میرود عمل میکند.
اما نیروهای فرمانده «خوب» با نفوذ در کامپیوتر هواپیماها، کنترلهای کابین خلبان را از کار میاندازد و به این ترتیب نقشه تروریستها عقیم میماند و در آخرین لحظه اقدام به فرار می کنند.
کارگردانان هالیوود در مورد حوادث 11 سپتامبر حرف زیادی برای گفتن ندارند. مایکل مور که کارگردانی است پرمدعا، در سال 2004 اقدام به ساخت فیلم «فارنهایت 11 سپتامبر» نمود. اما او نیز در تصویر کشیدن وقایع آن روز ناکام بود زیرا نمیتوانست مسئولیت حقیقتگویی را بپذیرد. الیوراستون در فیلم «مرکز تجارت جهانی» محصول 2006 در مورد اهمیت این حادثه مطلبی را به مخاطب ارائه نمیکند جز اینکه گفتههای رسمی را تکرار مینماید. فیلمهای دیگر از قبیل «متحد 93» محصول 2006 نیز تبلیغات افسانهای است. در رابطه با پیشگویی حوادث آینده دیگر بر همگان روش است که محافل اطلاعاتی ایالات متحده (دولت نامریی یا شبکه یاغی حکومتی) در اندیشه انفجار هستهای در یکیاز شهرهای آمریکا هستند. به این ترتیب مقدمات جنگ جهانی بعدی فراهم میآید و تقصیر آن نیز به گردن کشور موردنظر انداخته میشود.
تروریسم هستهای بر علیه یکی از شهرهای ایالات متحده فکر دائمی دیک چینی معاون رئیس جمهوری آمریکا بود که وسواس گونه و مکرر آن را بیان میداشت. این ایدهای شد برای ساخت فیلم «مجموع همه ترسها» محصول 2002 که در آن بجای پنتاگون سازمان سیا همکاری داشت. در این فیلم به تخریب شهر بالتیمور با یک ماده انفجاری هستهای اشاره میشود که در داخل یک ماشین نوشابهسازی مخفیانه به ایالات متحده قاچاق میگردد. به این ترتیب مشخص میشود که برای حوادث پس از 11 سپتامبر، ایده اصلی فیلمها چه خواهد بود.
اما تبلیغات جنگی به تنهایی برای متقاعد کردن مردم به شروع یک جنگ تجاوزکارانه جدید کافی نیست. میزان آسیبپذیری هر اجتماعی در مقابل تحریکات جنگطلبانه، همیشه با قبولاندن اندیشه نژادپرستی افزایش مییابد. در این زمینه هالیوود سابقه ننگینی دارد. فیلم «تولد یک ملت» ساخته دی دبلیو گریفیت به سال 1915 از بردهداری آمریکا تجلیل میکند و بر علیه سیاهپوستان آمریکا موضع نژادپرستانه میگیرد. این روحیه در فیلم «برباد رفته» محصول 1939 حفظ شده و تا به امروز نیز ادامه دارد هرچند که در حال حاضر از کثرت فرهنگی سخن رانده میشود. لازم به ذکر است که در سال 2011 اولین بار است که هیچ هنرپیشه سپاهپوستی نامزد دریافت جایزه آکادمی فیلم نشده است.
در دهههای گذشته هالیوود از واقعگرایی اجتماعی یا انتقاد اجتماعی دور شد و به سمت پوچگرایی افتاد. از نظر من واقعگرایی فقط یک سبک هنری نیست بلکه ذات هنر است. تقلید هنر از واقعیات، بیانگر واقعیت میباشد، در حالیکه اشاعه جنون و توهم کار فیلمنامهنویسان هالیوودی معتاد به ال.اس.دی میباشد. هالیوود با این مشکل روبروست که وقتی در جامعه آمریکا، روابط اجتماعی بصورت واقعگرایانه به تصویر کشیده میشود فورا انگ انتقادی میخورد و با گروهی قدرتمند چون پنتاگون و وال استریت درگیر می شود.
* پوچ گرایی در آثار هالیوودی به اوج رسیده است
بنابراین با افزایش شکاف بین فقیر و غنی و عدم امکان پیشرفت در جامعه آمریکا، هالیوود بیش از پیش از واقعیت دور میافتد. در این مورد میتوان به سری فیلمهای «جنگ ستارگان» اشاره نمود.
پایه فلسفی تمام این فیلمها، بکارگیری نیرو میباشد. نیرو به مفهوم شهود غیرمنطقی، تله پاتی ذهنی، حرکت اجسام بوسیله ارواج یا عملیات جنونآمیز در اثر اختلالات فکری و روانی، سپس سری هری پاتر به بازار عرضه میشود که به ترویج سحر و جادو و افسونگری میپردازد. و عادتهای تفکر خیالی را در جهان واقعی به کودکان القا میکند.
سری «دزدان دریای کارائیب» مروج نادانی و کودک منشی است و علاوه بر سحر و جادو از تصویرسازی کامپیوتری نیز برای ساخت جلوههای ویژه بصری استفاده میکند. مخاطب این فیلم آنچه را در عالم واقع غیرممکن است، امکانپذیر میانگارد. از این قبیل است فیلمهای ایندیانا جونز، پارک ژوراسیک، دراکولا و فیلمی که در آن شخصی تبدیل به گرگ میشود ساخته وان هلسینگ. میتوان نتیجه گرفت که در این نوع فیلمها، ساده لوحی، تلقینپذیری و فریب بصری، مخاطب را نشانه رفته است.
در فیلم «آواتار» محصول 2009 مخاطب در مییابد که مذهب حقیقی هالیوود، پوچگرایی و پیروی از فلسفه ژان ژاک روسو میباشد که به معنای نفی تمدن انسانی است. اندیشه روسو این بود که تمدن به شکل کنونی خود (فنآوری و دارائی) اشتباه فاجعهآمیز است و وحشیگری اصیل معیار فضیلت میباشد، فیلم «رقصنده با گرگها» محصول 1990 از این نوع است. در دنیای امروزی این دیدگاه به معنی است که پیشرفت کشورهای در حال توسعه در زمینههای صنعتی، فنآوری، علمی و بویژه تولید راکتورهای هستهای باید متوقف شود.
* رواج پوچ گرایی در جهان ذهن مردم را برای قبول دروغ های بزرگ آماده می کند
امروزه با ضعیفتر شدن حس واقعگرایی، تمایل به قبول ترکیبهای ذهنی پوچگرایانه و عبث قویتر شده است. چنین اجتماعی مستعد قبول دروغهایی است که منجر به جنگهای بزرگ جهانی میشود و باعث تحولات ناگهانی و عمده شود.
منبع : آنتی 666
نظرات شما عزیزان: